بی تو بی رستورانها ایرانی:
چالشی به نام «برند زدگی» در بازاریابی و شرکتهای بیمزیت ایرانی
ما ایرانیها یک عادت بسیار خانمان سوز را تا به حال ترک نکردهایم، حتی اگر به قیمتهای گزاف، مجبور شویم
فشار اقتصادی را تحمل کنیم.
خواه در زندگی شخصی باشد و خواه هم در بستر سازمان؛ و آن چیزی نیست جز رقابت ناسالم سطحی
که با نام چشم و هم چشمی بر سر زبان هاست. برد نیست که به ذکر نمونههای آن در حوزه بازاریابی
دانشگاهی و پس از آن شرکتی بپردازیم.
پس از موج اثر بخشی تبلیغات، تب برند سازی و برندینگ در حوزه بازاریابی ایران و به خصوص پایانامههای
مقطع کارشناسی ارشد، در سالهای اخیر بسیار بالا گرفته است؛ اما سوال اصلی اینجاست که بنگاههای
ایرانی اساسا با چه هدفی دست به برندینگ میزنند؟
یک نیاز برای شناخته شدن آنچه هستند، میخواهند باشند و بجا آورده شوند؟ یا یک تب و چشم
و هم چشمی سر زده، از شنیدههای متخصصین بازاریابی ناآشنا به بنگاههای ایرانی؟
آیا مزیتهای رقابتی بنگاههای ما، جائی برای ایجاد یک تصویر ذهنی پایدار و صادقانه گذاشته؟
تا مصرف کننده پس از رو به رو شدن با محصول بنگاه، بر ترویجات انجام شده صحه بگذارد؟
از نظر بنده آنچه در سالهای اخیر در نوشتارهای تخصصی حوزه مارکتینگ ایران به چشم آمده،
تاکید بر ایجاد یک شهرت کاذب بر نام تجاری سازمان هائی است که در زیرساختهای دانشی،
فرآیندی و مالی خود دارای ضعف شدید بودهاند.
نتیجهٔ برند زدگی در ادبیات حوزه مارکتینگ ایران، اذعان چند هفتهٔ گذشتهٔ یکی از مدیران شرکت GLX
به عدم اقبال عمومی مشتریان ایرانی در سالهای اخیر نسبت به برند GLX بوده است و جالب اینجاست
که مدیر برند مورد نظر، توجه مشتری را به صورت یک مطالبه بیان میکند،
نه یک کاستی و عدم اعتماد نهادینه شده، به عنوان نتیجه عملکرد مارکتینگ آن سازمان….
نتیجه آنکه ذهنیت بخش بزرگی از جامعه، همان میشود که در پارادایم فروش، ایجاد گردید؛
دروغپردازی، با تکیهٔ صرف بر تبلیغ که حال جای آن را برند سازی پر کرده. بنده با تمام احترامی که
مدیران لایق صنایع ایران،
قائل هستم، باید عرض کنم تفکر مدیران فعلی صنایع ایران، (خصوصا تمام آنهائی که در حال حاضر با بحرانهای گسترده
مالی و فنی دست و پنجه نرم میکنند)، صرفا تاکید بر موارد ذیل است:
دیدن نوک بینی (نداشتن نگاه استراتژیک)، نگاه هزینهای به مقولهٔ کیفیت و داشتن تفکر فشار بر نیروها
در مواقع بحرانی است که از نظر من، با اضافه کردن عدم توانائی در اجرای استراتژیهای تحت تاثیر مدلهای
سنجیده نشده صنایع ایرانی،
تبدیل به نزول پی در پی شهرت تجاری (برند) سازمانها و بیاعتمادی مشتریان گردیده است.
به بیان دیگر، تا زمانی که بنگاههای ایرانی،در عالم تجارت حرفی برای گرفتن نداشته باشند (یک مزیت رقابتی نسبی)
مباحث برندینگ و کلیه امور مارکتینگ، زیان خالص خواهد بود.
خلاصه اینکه:
«تا آشپز خوبی نباشد و کباب خوبی پخته نشود، هیچ وقت کسی برای خوردن کباب نایب،
ترافیک تهران را تحمل نخواهد کرد»
نویسنده: سعید خدنگی